از برای تو هست که اشک میریزم و از نو پارو میزنم
تا آمدم تکه آینه هارا بچسبانم و خودم را بیابم
سنگ شدند
بی مهابا و پرفریب
تو چرا؟
تو چرا چنین شدی؟
که از میان تن ها نمیشناسمت
چشمانت را باز کن
ببین چگونه میروم
به تماشایم بنشین
به جرم تمام دوست داشتنت،
انگاه که سرازیر شدی.
به تماشایم بنشین
همچون سنگی گرانبها
بگذار ثانیه ای دنیا وارونه شود .
نترس
پرواز خواهم کرد
کلاغ خواهم شد در سیاهی
مرداب فروخواهدم برد.
بی سرزمینم
در آغوش هیچم
تکه ای از ابرم
که فرو ریختم
هزار تکه شدم
تو چرا چتر میگیری؟
چرا چنین شده ای؟
زخم ها بوی تو را میدهند
و از برای توست که نامه ها به پایان میرسد
نترس عشق من
درباره این سایت